نوشته شده توسط : احسان
 
در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم كلاس پنجم دبستان وارد كلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت كه همه آن ها را به يك اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امكان نداشت. مخصوصاً اين كه پسر كوچكى در رديف جلوى كلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد كه خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت.
 
 
            بعد ازخواندن ادامه داستان سخن زير برايتان جذاب تر ميشود
 
                                                       
 همين امروز گرمابخش قلب يك نفر شويد... وجود فرشته ها را باور داشته باشيد
           و مطمئن باشيد كه محبت شما به خودتان باز خواهد گشت...


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , داستان کوتاه زیبا , ,
:: برچسب‌ها: داستان , مطلب داستان عاشقانه , عشقولانه , عارفانه , محبت آميز , ايجاد كننده ي تحرك , اشك آور ,
:: بازدید از این مطلب : 3129
|
امتیاز مطلب : 205
|
تعداد امتیازدهندگان : 68
|
مجموع امتیاز : 68
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود. گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است.
 
روزی برای سلمانی به راه افتاد. دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند. فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند، به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد.
مردی که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت: آیا چون هنر داری، دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند؟!
جوان گفت: آری


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي مختلف , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , داستان کوتاه زیبا , ,
:: برچسب‌ها: داستان كوتاه , داستان قشنگ , داستان زيبا , داستان عشقولانه , عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 2076
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61
تاریخ انتشار : شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"
 
ادامه داستان را دنبال كنيد زيباست
 
                          
 


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي مختلف , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , داستان کوتاه زیبا , ,
:: برچسب‌ها: داستان عشقي , گريه دار , عشقولانه , معناي عشق , اينه ,
:: بازدید از این مطلب : 1979
|
امتیاز مطلب : 186
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

یک شب ملا توی چاه نگاه می کرد که یکدفعه چشمش به عکس ماه افتاد.
با خودش گفت: ای وای، ماه دارد غرق می شود، باید نجاتش بدهم.
بلافاصله چنگکی در آب انداخت تا ماه را نجات بدهد اما چنگک زیر سنگبزرگی در ته چاه گیر کرد.
ملا هر چه زور زد نتوانست آن را بالا بکشد. بالاخره طناب پاره شد وملا از پشت روی زمین افتاد و لنگش به هوا رفت که یکدفعه ماه را درآسمان دید.

با خودش گفت: عیبی ندارد، درسته زمین خوردم اما عوضش توانستم ماه را نجات بدهم.



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي طنز , داستانهاي مختلف , ,
:: برچسب‌ها: ملانصرالدین , داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1135
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد
خداوند دعای او را مستجاب کرد
در عالم شهود او وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف ديگ بزرگ غذا نشسته بودند
همه گرسنه نا اميد و در عذاب بودند
هر کدام قاشقی داشت که به ديگ می رسيد
ولی دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
به طوری که نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود !
آنگاه ندا آمد: اکنون بهشت را نظاره کن
او به اتاق ديگری که درست مانند اولی بود وارد شد
ديگ غذا..جمعی از مردم ...همان قاشقهای دسته بلند ...
ولی در آنجا همه شاد و سير بودند
 
آن مرد گفت : نمی فهمم !!!چرا مردم اينجا شادند در حالی که در اتاق ديگر بد بختند؟ با آنکه همه چيزشان يکسان است؟
ندا آمد که:
در اينجا آنها ياد گرفته اند که يکديگر را تغذيه کنند هر کسی با قاشقش غذا در دهان ديگری می گذارد چون ايمان دارد که کسی هست که در دهانش غذايی بگذارد......


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: داستان , بهشت , جهنم , قرآن , خدا , داستان کوتاه ,
:: بازدید از این مطلب : 1143
|
امتیاز مطلب : 175
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : شنبه 17 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

روزی ملانصرالدین سوار خرش بود و داشت رد می شد که یک دفعه خرش رمکرد و او را به زمین زد. بچه های کوچه وقتی ملا را با این وضعدیدند حسابی او را دست انداختند.
ملانصرالدین به خنده های بچه ها اعتنایی نکرد. بلند شد و گرد و خاکلباسش را تکاند و به طرف خانه ای رفت و در زد و گفت: چه خوب شد خرممرا دم همان خانه ای که کار داشتم زمین زد و مرا از زحمت پیاده شدن خلاص کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: ملانصرالدین , خر , داستان , مسخره , داستان کوتاه , باحال , حکمت دار ,
:: بازدید از این مطلب : 1009
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 63
|
مجموع امتیاز : 63
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
 
می گویند خارپشتها  وخامت اوضاع را دریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند...
 
وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی با خارهایشان یکدیگر را زخمی میکردند.
 
بخاطرهمین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده میمردند...
 
از این رو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود.
 
پس دریافتند که بهتر است بازگردند و گردهم آیند و آموختند که:
 
با زخم های کوچکی که از همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست...
                  
و این چنین توانستند زنده بمانند...
 

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب ( نه با بدی های ) دیگران کنار آید و خوبیهای آنان را تحسین نماید و سعی کند که بدی ها را به خوبی تبدیل کند.



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: کنار آمدن با معایب , خارپشت , عصر یخبندان , خوبی , بدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1059
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

کمتر کسي است از ما که داستان چوپان دروغگو را نخوانده يا نشنيده باشد. خاطرتان باشد اين داستان يکي از درس‌هاي کتاب فارسي ما در آن ايام دور بود.
 
حکايت چوپان جواني که بانگ برمي‌داشت: آي گرگ! گرگ آمد و کشاورزان و کساني از آنهايي که در آن اطراف بودند، هر کسي مسلح به بيل و چوب و سنگ و کلوخي، دوان دوان به امداد چوپان جوان مي‌دويد و چون به محل مي‌رسيدند اثري از گرگ نمي‌ديدند. پس برمي‌گشتند و ساعتي بعد باز به فرياد کمک! گرگ آمد دوباره دوان دوان مي‌آمدند و باز ردي از گرگ نمي‌يافتند، تا روزي که واقعا گرگ‌ها آمدند و چوپان هر چه بانگ برداشت که: کمک کسي فرياد رس او نشد و به دادش نرسيد و الی آخر. . .
 
احمد شاملو که يادش زنده است و زنده ماند، در ارتباط با مقوله‌اي، همين داستان را از ديدگاهي ديگر مطرح مي‌کرد.
 
مي‌گفت: تمام عمرمان فکر کرديم که آن چوپان جوان دروغ مي‌گفت، حال اينکه شايد واقعا دروغ نمي‌گفته. حتي فانتزي و وهم و خيال او هم نبوده. فکر کنيد داستان از اين قرار بوده که:
 
 


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي طنز , داستانهاي مختلف , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: احمد شاملو , داستان , چوپان دروغگو , روایت ار شاملو , قصه ,
:: بازدید از این مطلب : 2288
|
امتیاز مطلب : 173
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

شخص فضولی به ملانصرالدین گفت: همسایه ات عروسی دارد.
 
ملا گفت: به من چه!
 
آن شخص گفت: شاید برای شما شیرینی و شام بیاورند.
 
ملا گفت: به تو چه؟


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي مختلف , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: حکایت , ملانصرالدین , ,
:: بازدید از این مطلب : 2293
|
امتیاز مطلب : 173
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

بانوى خردمندى در كوهستان سفر مى كرد كه سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا كرد. روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود.
بانوى خردمند كیفش را باز كرد تا در غذایش با مسافر شریك شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در كیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست كه آن سنگ را به او بدهد.
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این كه شانس به او روى كرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست كه جواهر به قدرى با ارزش است كه تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى كند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا كند.
بالاخره هنگامى كه او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فكر كردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید كه چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده كه به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
    ((داستان به نظر من قشنگي بود كاش كه ما هم به قضايا اين چنين بنگريم))
 

 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: داستان , بانوي خردمند , حكمت دار , پند آموز ,
:: بازدید از این مطلب : 825
|
امتیاز مطلب : 178
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

می نویسم مهربانی تا  رسد سال محبت/می کشم نقش کبوتر تا شوم بال

محبت
می سرایم عشق بی آنکه جوابی را بجویم/تا نشاند کنج لبهایم خدا  خال

محبت
زندگی تصمیم های خوب می خواهد ز هر کس/بر کمر می بندم از امشب خودم شال

محبت
می نوازم شادمانی بهترین آهنگ دنیاست/می فرستم نامه ای در  سال ارسال

محبت
از خدا خواهم که در لحظات تمرین شکفتن/ردّ پایی نیک بگذاریم  با  حال

محبت



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي حكمت دار , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 852
|
امتیاز مطلب : 330
|
تعداد امتیازدهندگان : 113
|
مجموع امتیاز : 113
تاریخ انتشار : 28 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

کودکان احساس
جای بازی اینجاست."
جای گل کردن و  پر   واشدن خاطره ها
جای دل دادن  و  دل  بردن و دل  باز شدن.
کودکان گل من!
من  و  تو
مادر  ما   و  پدر   او   و همه
همگی کودک این دنیاییم
که فقط آب نبات و شکلات ما را
می کند دست به دست
قدرت و حکمت بی حد ّ خداوند کریم.
کودکان گل من!
سطرها منتظر رویش احساس خداوندیتان
روی دفترچه ی ما می ماند.



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 924
|
امتیاز مطلب : 367
|
تعداد امتیازدهندگان : 121
|
مجموع امتیاز : 121
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان


  یه تست جالب
 

اعتقاد ات تبتي ها به شناخت درون بسيار جالب است تا جايي كه اگر كسي زمان تولد خود را بدقت حتي به ساعت و ثانيه بداند تسلسل روح وي را در كالبد ها ي گذشته و آينده تشخيص خواهند داد.

اين؛يكي از آزمونهاي دلاي لاما( از كاهنان برجسته آنهاست ) است براي اين آزمون زمان بگذاريد

از آن لذت خواهيد برد

دلاي لاما توصيه ميكند كه آن را بخوانيد چرا كه برايتان مفيد است

فقط 4 سوال

پاسخها روشنگر خواهند بود

صادق باشيد و پاسخها را پيشتر از جواب دادن نبينيد

ذهن همانند چتر ميماند وقتي خوب كار مي كند كه كاملا باز شود

تقلب نكنيد



آزمون خود شناسي



قبل از آغاز آزمون

يك آرزو كنيد

بترتيب به سوالات جواب دهيد

فقط 4 سوال پرسيده خواهد شد و اگر قبل از پاسخ ؛جوابها را ببينيد آزمون بخوبي شما را هدايت نخواهد كرد

به آرامي پيش برويد و حوصله بخرج دهيد

يك قلم و كاغذ آماده كنيد

در انتها به پاسخهاي داده شده نياز خواهيد داشت.اين يك پرسشنامه صادقانه است كه به شما چيزهايي درباره واقعيت درونتان خواهد گفت.

به هر سوال فقط يك پاسخ بدهيد

اولين چيزي كه به ذهنتان خطور مي كند بهترين است

به ياد داشته باشيد هيچ كس غير از خودتان نبايد پاسخها و نتايج را ببيند.

سوال اول

حيوانات زير را بترتيب دلخواه مرتب كنيد

گاو، پلنگ، گوسفند ، اسب ، خوك

سوال دوم

درمورد هركدام كلمه ايي بنويسيد كه آنرا تشريح كند

سگ ، گربه، موش ، قهوه ، دريا



سوال سوم

درباره كسي فكر كنيد كه برايتان مهم است و شما را مي شناسد.و ميتوانيد او را به رنگي اختصاص دهيد.پاسخ خود را دوبار تكرار نكنيد .

هر رنگ را فقط به يك نفر اختصاص دهيد

زرد ، پرتقالي ،قرمز ، سفيد ، سبز

سوال چهارم

يك عدد بنويسيد (از 0 تا 20)

روزهفته مورد علاقه خود را بنويسيد

در انتها

مطمئن هستيد اين پاسخها صحيح هستند باز هم مرور كنيد تا مطمئن شويد



...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.



قبل از خواندن جوابها آرزوي خود را تكرار كنيد

پاسخ ها

1

گاو: پيشرواست

پلنگ : غرور و افتخار است

گوسفند : عشق است

اسب : خانواده است

خوك : پول است

2

توصيف شما از سگ شخصيت شماست

توصيف گربه همان توصيف شريك شماست

موش توصيف دشمن شماست

قهوه نگاه شما به ميل جنسي است

دريا زندگي شخصي شما را نشان مي دهد





زرد: كسي كه هرگز فراموش نمي كنيد

نارنجي: كسي كه شما او را دوست واقعي مي دانيد

قرمز: كسي كه شما او را واقعا دوست داريد

سفيد : روح دوم شما

سبز :كسي كه در لحظات حساس زندگي او را بخاطر خواهيد داشت



4

0-4 : زندگي شما بتدريج و آراي رشد خواهد كرد

5-9 : زندگي شما برابر علاقه شما رشد خواهد كرد

10-14:شما تا 3 هفته ديگر 5 واقعه غير منتظره خواهيد داشت

15به بالا زندگي شما با سرعت بسياري رشد خواهد كرد و آرزوي شما محقق خواهد شد



بايد به تعداد عددي كه آرزو كرده ايد اين پيام را براي افراد بفرستيد. و آرزوي شما در پايان روزي كه دوست داشتيد برآورده مي شود

اين آن چيزي است كه دلاي لاما مي گفت هزاران سال در لحظه اي

براي رسيدن به مفهوم جمله بالا بخوان و بينديش

آنها معتقدند دلاي لاما راست گوست و اگر كسي به اين موضوع اعتقاد ندارد كافي است اين پيام را به 5 نفر بدهد تا درستي آنرا درك كندچرا كه بزودي برايش يك اتفاق جالب و شگفت انگيز رخ خواهد داد

تبتي ها عقيده دارند اين پيام را نبايد بدور انداخت.

آنها عقيده دارند فرشته عجايب موسوم به مانترا از دستان دارنده اين پيام پس از 96 ساعت بيرون خواهد آمد و يك موقعيت شگفت انگيز خواهيد داشت



:: برچسب‌ها: تست , خود شناسي , تبتبي ها ,
:: بازدید از این مطلب : 913
|
امتیاز مطلب : 196
|
تعداد امتیازدهندگان : 68
|
مجموع امتیاز : 68
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا

                               ناحیه همگراش دایره روی توست



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 236
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
تاریخ انتشار : 23 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

Benefits of
Cognitive Rehabilitation and
Neuropsychological Rehabilitation

By Harold L. Burke, Ph.D.


Neuropsychological rehabilitation, cognitive rehabilitation (cognitive retraining) for brain injury

Neuropsychological rehabilitation is a treatment modality employed by a neuropsychologist to assist patients who have sustained cognitive, emotional, and behavioral impairments as the result of an acquired brain injury. Causes of brain injury include traumatic brain injury (TBI), hypoxia, and stroke. There are two types of neuropsychological rehabilitation:
# Restorative rehabilitation helps the patient recover brain functions that have been impaired. This approach is usually emphasized initially until it is evident that the patient has reached a plateau or has reached the level of functioning that the patient had before the injury.
# Compensatory rehabilitation helps the patient cope with and compensate for impairments that are likely to be permanent.

Although restorative rehabilitation tends to be employed in the earlier stages of rehabilitation, the needs of the particular patient will dictate exactly which type will be utilized. In fact, at any given time during a program, a patient may receive one type for one particular function and the other type for yet another function.

From the beginning of a program, the neuropsychologist will be helping the patient and often the family to cope with the emotional and behavioral sequelae of the injury. Depending on the severity of the injury, life may never be the same. This can be frightening and depressing. Brain injury may also cause irritability, anger, temper outbursts, emotional lability, and impulsivity. In addition to private therapy and family counseling, the neuropsychologist will often refer to other professionals and support groups. It is very important that patients realize that they are not alone in this ordeal.

On the other hand, it often happens that patients may be unaware of their deficits, a condition known as anosagnosia. In that case, the neuropsycholgist will help patients to become aware of and to comprehend the consequences of impairments. This critical process helps patients to understand their limitations and increases their motivation to work harder in the program.

Regardless of the specific treatments used, the patient will likely need to have a comprehensive neuropsychological assessment performed. This will help to determine the extent of injury and to understand as completely as possible the strengths and weaknesses of the patient. At the Brain Therapy Center, this thorough assessment is required although a prior neuropsychological assessment will be accepted if it is fairly current and if it is deemed to meet acceptable standards.

How exactly is restorative rehabilitation conducted at the Brain Therapy Center?

At the Brain Therapy Center, the patient always receives treatment on a one-on-one basis either by a neuropsychologist or by a professional who is closely supervised by a neuropsychologist. The treatment typically involves four therapeutic modalities although they are very intimately intertwined and work synergistically.
# Attention process exercises are utilized to exercise very specific circuits in patients’ brains. This stimulates reorganization and recovery. In most cases, the initial emphasis is on optimizing patients’ arousal levels and normalizing as much as possible various aspects of attentional systems or systems involved in attention and concentration. This type of treatment usually helps other cognitive functions as well including aspects of memory, speed of information processing, and executive functions. Such programs usually contain hierarchically-arranged modules focusing on different cognitive domains. Patients move through these at their own paces as they master each one. Such exercises are practiced regularly, preferably five days per week; and consideration is given to helping patients generalize newly-learned or re-learned skills beyond the clinical setting to their home or vocational setting. Studies have shown improved long-term recovery with neuropsychological retraining. Such rehabilitation is highly quantifiable so that daily, immediate, precise feedback can be provided to both doctors and patients. This is thought to promote faster and more complete neuronal recovery (although the precise mechanisms are not well understood) to facilitate brain reorganization, to help patients compensate for certain permanent deficits, and to increase patients’ motivations and beliefs that they can progress toward normality as they see themselves actually making incremental progress.


# Psychotherapy (individual and family, as needed) addresses any emotional and behavioral difficulties that may arise from injuries as described above.


# EEG biofeedback (neurofeedback) is a cutting-edge technology that uses operant conditioning (reinforcement) to alter brain waves. It provides information to patients about their own nervous systems so that they can self-regulate more effectively.


# Counseling and assistance in meeting specific activities of daily living (e.g., financial matters, returning to work) will be provided as needed.

What is the difference between neuropsychological rehabilitation and cognitive rehabilitation or cognitive retraining?

Both neuropsychological rehabilitation and cognitive rehabilitation (or cognitive retraining) assist patients who have acquired brain injuries to resume normal lives as much as possible. Both may utilize restorative rehabilitation and compensatory rehabilitation. What differentiates neuropsychological rehabilitation from cognitive rehabilitation is that the former is performed by or under the direction of a licensed clinical neuropsychologist. Since neuropsychologists are also licensed clinical psychologists qualified to conduct psychotherapy, they can dovetail more effectively psychotherapy with exercises or other techniques used for brain retraining per se. In addition, it is the neuropsychologist who has conducted the comprehensive neuropsychological assessment often performed after an acquired brain injury. Therefore, he/she has the most comprehensive understanding of the strengths and weaknesses (cognitive, emotional, and behavioral) of any given patient.

This is not to imply that other professionals (e.g., physicians, speech therapists, physical therapists, occupational therapists) who work as members of rehabilitation teams do not perform very valuable functions. For example, speech therapists help patients recover language functions; and physical therapists and occupational therapists help patients to recover motor functions and ADL’s (activities of daily living). However, there is a distinct advantage in having neuropsychologists perform or oversee those portions of programs that focuses on restoring brain functions and that deal with the emotional problems that patients inevitably have while engaged in this often difficult process. Ultimately, an entire team of professionals, in addition to the extremely important families of patients, is often required for the complete rehabilitation of the patient.

At the Brain Therapy Center, we specialize in neuropsychological rehabilitation. Typically a patient is referred to our center after having already undergone an intense inpatient rehabilitation program with speech therapy, physical therapy, and occupational therapy. Often the patient has usually been stabilized on a medication. It is then our job to further the difficult rehabilitation of cognitive functions and to help the patient to cope with the emotional sequelae of cognitive impairments.

When is the best time to begin neuropsychological rehabilitation?

Ideally the sooner treatment begins, the better as with most medical treatments. However, for practical reasons, the principal one being financial, it is more typical that patients will enter such a program after at least three months post-injury. This is particularly the case if an inpatient rehabilitation program has been available for the first several months. Another reason is that the period of spontaneous recovery is most intense in the first three months with further significant recovery expected during the next three months and some additional recovery expected over the next six months. Therefore, insurance companies are reluctant to pay for outpatient programs that start sooner than three months. Even though many inpatient programs do not put enough emphasis on cognitive or neuropsychological rehabilitation, they do focus on important immediate problems such as restoration of language and motor skills, and medical stabilization.

Even if neuropsychological rehabilitation cannot be started after three months, neuropsychologists should still be consulted for at least two reasons. First, it is often very helpful to have comprehensive neuropsychological assessments to assist patients’ treating physicians and families in making important case management decisions (e.g., placement, long-term prognosis, competency). Second, neuropsychologists will be very helpful in helping patients and their families to deal with the emotional aspects of brain injuries.

Is there a “window of opportunity” for neuropsychological rehabilitation?

There is no convincing evidence that such a window exists even though it is true that rehabilitation should be started during the first year — the sooner the better. There are documented cases in the literature of patients who benefited from but had not started such programs until several years had elapsed since the original brain injury.

How long do such programs last?

This depends greatly on the severity of impairments and the individual patient. Programs, such as the one conducted at the Brain Therapy Center, can last from three months to over a year. However, case management and other assistance may be required for several years or even for the lifetime of the patient. Some patients require outpatient assistance (e.g., home care) or formal residential settings for years or for the remainder of their lives. The Brain Therapy Center can help patients to find resources for long-term assistance, but currently its programs are not designed for such long-term care.

Is neuropsychological rehabilitation reimbursed by insurance companies?

Often such programs are covered; it depends on the individual policy. However, persistence and advocacy by patients and their families are often required. In addition, it is very important to have documented proof that patients have impairments that are sufficiently severe as to warrant neuropsychological rehabilitation. The gold standard for such proof is a comprehensive neuropsychological assessment.

 

 


 



:: بازدید از این مطلب : 2661
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 24 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

EDUCATION AND CONFERENCES FOR PSYCHOLOGISTS

 

 

FREQUENTLY ASKED QUESTIONS

 

PROFESSIONAL MATERIALS

 

  • This section is under development with the goal of having materials for easy access and use by other neuropsychologists who use this site.
  •  
  • U.S. and Canadian Psychology Laws and Licensing Boards – above link, with permission and thanks to Ken Pope, Ph.D., ABPP.  Excellent site with many other resources for psychologists.

 

  • If you would like to submit materials which may be helpful to other neuropsychological professionals and wish for them to be included in this coming section - submit to drejb@neuropsychologycentral.com. Legal: By submitting such materials you are agreeing that such materials will become the property of Clinical Psychology Associates of North Central Florida, P.A. (CPANCF) d/b/a Neuropsychology Central,  which may (or may not) publish, adapt, modify or distribute submitted material.
  •  
  • Also contact the above if you would like to help edit/review and otherwise help insure the quality of materials submitted.

 



:: بازدید از این مطلب : 919
|
امتیاز مطلب : 301
|
تعداد امتیازدهندگان : 99
|
مجموع امتیاز : 99
تاریخ انتشار : 24 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

. خانهٔ سه خوابهٔ نسبتاً بزرگی در طبقهٔ سوم یک آپارتمان بود که دکوراسیون آن خیلی هماهنگ و باسلیقه چیده شده بود. نمی‌دانستم کجای تهران است و یا این که آپارتمان چند طبقه بود. کتابخانهٔ بزرگ و مجللی کنار اتاق پذیرایی قرار داشت. دیوارهای یکی از سه اتاق صورتی رنگ شده بود و با توجه به اندازهٔ میز تحریر و عروسک‌هایی که کنار آن چیده شده بودند می‌شد حدس زد که اتاق یک دختر نوجوان است. در اتاق دیگر یک تختخواب دونفره قرار داشت و در اتاق دیگر یک میز تحریر بزرگ که مقدار معتنابهی کتاب‌های مربوط به جامعه‌شناسی روی آن پخش شده بودند.

■ ■ ■مرد نیم ساعت پیش به خانه آمده بود و گفته بود «حوصله نداشتم، کلاس عصر رو تعطیل کردم». خستگی‌اش را با یک استکان چای در کرده بود و حالا روی کاناپه لمیده بود و داشت یک برنامهٔ مستند راجع به آب انبارهای روستاهای ایران نگاه می‌کرد. زن هم بعد از آن که همراه با شوهرش چای نوشیده بود و کمی حرف زده بود، به اتاق خودش برگشته بود و سرگرم کار ترجمه‌اش شده بود. خلاصه اوضاع آن قدر آرام بود که من بعید می‌دانستم واقعاً اتفاق خاصی در آن خانه بیفتد که ارزش داستان شدن داشته باشد. می‌خواستم زمان را به جلو ببرم که مادر از اتاقش بیرون آمد و گفت: پس چرا سمانه نیومد؟

 

ادامه را حتما بخوانید.........

 



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي مختلف , داستانهاي عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: داستان , یک داستان زیبا ,
:: بازدید از این مطلب : 1295
|
امتیاز مطلب : 434
|
تعداد امتیازدهندگان : 152
|
مجموع امتیاز : 152
تاریخ انتشار : 28 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان


یه روز دوتا فرشته بهم میرسن و یکیشون به اون یکی میگه :

اگه بدونی خدا به من چه ماموریتی داده سخت تعجب میکنی .

اون فرشتته دیگه هم میگه :

تو هم اگه بدونی خدا به من چه ماموریتی داده دوبله تعجب میکنی .

خلاصه این دوتا فرشته با هم به توافق میرسن که ماموریتاشونو بهم بگن .

فرشته اول میگه : یه ماهی تو دریا داره شنا میکنه و یه ماهیگیری هم مشغول ماهی گرفتنه ، من از طرف خدا مامورم که این ماهی رو بیارم و تو تور این ماهیگیر بندازم و این ماهیگیر ، این ماهی رو به شهر ببره ، تو اون شهر یه حاکم ظالمی حکومت میکنه که چند روزی هست که مریضه و در بستر بیماری قرار داره و خدا شفای اون حاکم ظالم و تو این ماهی قرار داده و میخواد این ماهی به وسیله چندتا واسته به اون حاکم ظالم برسه و شفا پیدا کنه.

 

خلاصه فرشته اولی ماموریتشو تعریف میکنه و نوبت به فرشته دومی میرسه .

 

فرشته دوم میگه : یه عابد ، زاهدی تو بیابون زندگی میکنه و همیشه در حال عبادت و ذکر و دعاست و ما عرشیان همیشه به صدای زیبای اون عادت داریم ، اما این عابد چند روزی است که گرسنه است . امروز این عابد در بیابان یه گیاه شیرین پیدا کرده و میخواد اونو با آب بجشونه و بخوره تا این باعث بشه که کمی از ضعف گرسنگی رها بشه . من از طرف خدا مامورم تا سنگ زیر ظرف اونو شل کنم که ظرف اون برگرده و اون نتونه اونو بخوره…….

خلاصه هر دوتا فرشته ماموریتهای خودشونو انجام میدن و میان پیش خدا و به خدا میگن : خدایا حکمت این دوتا ماموریتو واسه ما روشن کن…

خدا میفرماید : اون حاکم ظالم یه روز در شهر داشت سوارکاری میکرد ، اونجا بچه ها داشتن نگاهش میکردن که بین اون بچه ها یه بچه یتیم هم بود حاکم که داشت از اونجا رد میشد یه دست نوازشی به سر اون کشید و اون بچه تا مدتها در بین دوستاش به خاطر اون نوازش احساس شادی و خوشحالی میکرد و امروز که بیمار شده بود و وقت مرگش بود ما گفتیم به برکت اون کارش اونو شفا بدیم تا یه فرصت دیگه داشته باشه که تغییر کنه ….

فرشته ها با تعجب گفتن : پس خدایا اون عابد و زاهد چی ، اون که دوست خودت بود ، چرا نگذاشتی به آب شیرین بخوره ……………

خداوند فرمود : اون عابد مرد ، اون همون شب وقت مرگش بود اما خودش خبر نداشت .. اون هر شب در حال عبادت و رازو نیاز بود و امشب که خیلی هم گرسنه بود اگر اون آب رو میخورد به خواب میرفت و در حالت خواب پیش ما می آمد ، ما گفتیم امشب کمکش کنیم و نگذاریم اون آب را بخوره تا در همان حالت رازو نیاز به درگاه ما بیاد …………..
 



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: برچسب‌ها: داستان حکمت آموز , داستان زیبا , داستان عشقولانه , داستان عشقی , داستان فرشته ها , داستان قشنگ , داستان پند اموز ,
:: بازدید از این مطلب : 965
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 13 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده ست
هميشه روزنه هايش برايم افسرده ست
عفونت دهن آسمان و گند زمين
تمام پنجره ها را يكي يكي خورده ست
همه شب از دمل ماه چرك مي تابد
و دست هاي خيابان شهر پژمرده ست
فرار مي كنم از هر چه بود و هر چه هست
كه مرده شور مرام زمانه را برده ست
به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟
كه بوي گند مشام تو را هم آزرده ست
بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم
ببين چه زشت ورق هاي عمرخط خورده ست؟
...وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده
براي عقربه اي كه از ابتدا مرده ست
نام شاعر اقاي بابك درويش پور

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1047
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي
گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي
كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي
داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي
اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
دارد هواي من به سرت مي زند ولي
......

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 662
|
امتیاز مطلب : 475
|
تعداد امتیازدهندگان : 160
|
مجموع امتیاز : 160
تاریخ انتشار : 13 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 
نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من
ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتي من
براي ديدن زيباترين منظره ها
هميشه نوبت همسايه بود ، حالا من
چه چشمهاي قشنگي ! خدا به خير کند
دچار اين همه زيبايي تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نيازمند همين حيله هاي حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهي رفت
تو مي روي و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخي مطمئن ترباش
جواب مساله ي عشق و نان و گل با من



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 585
|
امتیاز مطلب : 452
|
تعداد امتیازدهندگان : 153
|
مجموع امتیاز : 153
تاریخ انتشار : 9 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

·       روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود
·       چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه
·       زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم
·       زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است
·       عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد
·       هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند
·       اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود
·       عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند
·       هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را
·       شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن
·       اگر در خواب مي ديدم غم روز جدايي را به دل هرگز نمي دادم خيال اشنايي را

 



:: موضوعات مرتبط: جوك و اس ام اس , اس ام اس هاي عشقي , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 815
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشم ميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 898
|
امتیاز مطلب : 440
|
تعداد امتیازدهندگان : 149
|
مجموع امتیاز : 149
تاریخ انتشار : 9 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

شیرین ِ تلخ ، یا نه ، کمی تلخ ِ بی نمک
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک
من دارد از تمام خودم خسته می شود
گمُ می شوم درون خودم یا بدون شک
پایم به راه ِ چشم ِ کسی بسته می شود
چشمم به پای چوبی ِ این قصه، آدمک
حوّا ، قرار ، کافه ی سیب سه شنبه شب
من با شما شبیه دو گنجشک بی کلک
دو مرغ عشق ، قمری ِ عاشق ، دو مرغ ناز
یک باغ وحش کهنه ی عشقی ، پر از کپک
دنیای غرق می شوم انگار توی آن
امروز های گمشده در فوج قاصدک
هی داد می زنم غزلم را شبیه شعر
وقتی بریده می شوم از تو ، خودم فلک
دارد مرا به برزخ تو هدیه می دهد
جایی شبیه دوزخ من بدتر از درک
جایی به تنگی ِ همه ی چشم های زخم
جایی به ناشناسی ابعاد ِ مردمک
من دارد از تمام فضا خسته می شود
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 580
|
امتیاز مطلب : 192
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

دستم نمي رسد که تو را دست چين کنم،
 
اين شاخه هم که خر شده سر خم نمي کند
 
وقتي گل انار لبت قسمت من است ،
 
 پائيز از علاقه ي من کم نمي کند
 
يک سيب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
 
 دادش به توکه نصف کني با من و...چه بد!
 
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولي خدا
 
 من را شريک بچه ي آدم نمي کند
 
برفم که ذره ذره مرا ذوب ميکني
 
 در آخرين سپيده دم قلٌه ي نگاه
 
هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو 
 
ديگر توجهي به جهنٌم نمي کند
 
از شعر دم نزن! تو که شاعر نمي شوي!
 
 خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!
 
از او که پاي خوب و بدت ايستاده است
 
 جز دل چه خواستي که فراهم نمي کند؟
 
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولي سکوت
 
 تنها جواب رج رج شلاقهاي تو
 
بي زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،
 
 اسبي که رام عشق تو شد رم نمي کند



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 674
|
امتیاز مطلب : 430
|
تعداد امتیازدهندگان : 147
|
مجموع امتیاز : 147
تاریخ انتشار : 8 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من
 
هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي
 
به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به
 
چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري
 
بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام
 
اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم.........................

 



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 643
|
امتیاز مطلب : 190
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

 

مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست

 

بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را

 

بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را

 

حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

 

حـالا کـه مـقـــدر شــده  آرام بگـیـــــرم

 

سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست

 

بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد

 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد

 

وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر

 

در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 679
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 668
|
امتیاز مطلب : 491
|
تعداد امتیازدهندگان : 159
|
مجموع امتیاز : 159
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

  • با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من
  • از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من
  • رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟
  • چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من
  • چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟
  • پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من
  • دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب
  • خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من
  • از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا
  •  
  • چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 790
|
امتیاز مطلب : 459
|
تعداد امتیازدهندگان : 156
|
مجموع امتیاز : 156
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف

بر لبانت نقش بست آن‌روز لبخندی کثیف
خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را

برج آزادی ، ساعت پنج، عصر اسفندی کثیف
پنج ماه از بیستم اسفند تا تیر رفت

ما جدا اما رقم می‌خورد پیوندی کثیف
رفتی و در نکبت تنهایی‌اش جان کند دل

مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف
بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 2519
|
امتیاز مطلب : 464
|
تعداد امتیازدهندگان : 157
|
مجموع امتیاز : 157
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي مختلف , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 824
|
امتیاز مطلب : 483
|
تعداد امتیازدهندگان : 160
|
مجموع امتیاز : 160
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

من هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم
آدم شدي ولي چه كنم من نمي شوم
من يك چراغ الكلي مست بي رمق
جز با جرقه هاي تو روشن نمي شوم
من هيچ وقت عكس خودم را نمي كشم
چون من شبيه آن "من" قبلا نمي شوم
از حرفهاي مفت و اراجيف خسته ام
شاعر كه نه ...نمي شوم ...اصلا نمي شوم
حتي خدا به شيشه من سنگ مي زند
چون هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 613
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

هی زل نزن به قاشق و لیوان و بستنی
من را نگــاه کــن دو دقــیقــه که با مـنی
من با تو حـرف مـی زنـم امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
هی پایه های صندلی ات را عقب نکش
با ساعـتـت نگــو که فقـط فکر رفتـنـی
این سایه ی مچاله که اینجا نشسته است
یک مرد عاشق است نه یک آدم آهنی!
آخـر کـدام گوشه ی دنـیا شنـیـده ای
مردی چنین کشاله شود در پی زنی؟
::
کافه شلوغ شد...
چه بگویم؟.
.بلند شو........



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 640
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 872
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

 

 

 
 

 

 

عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشه با من هستي . عشق نمي پرسه که دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم

 

 

 

درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود

 

 
 

 

 

 سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!

 
 
 
 
 

عشق تنها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود که به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم تا هميشه همه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس تا هميشه عا شقت مي مانم

 

 

 

 

 

 
 

اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من

 
 
 

از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد  

 

 

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...

 

 

 

هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند

 

 

 

اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود

 

 

 

بچه بودم فقط بلد بوشدم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي

 



:: موضوعات مرتبط: عکس , عکسهای عشقی , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , داستانهاي حكمت آميز و عبرت آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1177
|
امتیاز مطلب : 300
|
تعداد امتیازدهندگان : 99
|
مجموع امتیاز : 99
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

 

اگر در خواب مي ديدم غم روز جدايي را به دل هرگز نمي دادم خيال اشنايي را

 

يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش

 

 

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 

 

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

 

 

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

 

 

 

 هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 5338
|
امتیاز مطلب : 474
|
تعداد امتیازدهندگان : 158
|
مجموع امتیاز : 158
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلب است که به او عشق ورزد
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی نداشت
و خدا آفریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند
زمین را گسترد
و آسمان ها را بر کشید
کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت و باران ها و بارانها و بارانها
گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای خرم سر برداشتند، حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند و ماهیانخرد سینه دریاها را پر کردند
و قرن ها گذشت و می گذشت و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
<< در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود>>!
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با نبودن چگونه تونستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
اینان در جستجوی مخاطب خویشند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن نتوانستن بود ، با بودن نتوان بودن
و خدا تنها بود،
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي حكمت دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 935
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

سكوتم نشـــــــــكن و بگذار تا من

درون خــــــــــــــلوتم ، تنها بمانم

دلم را نشكن و بگذار اي عـــشق

سرود زيستن ، با تــــــــو بخوانم

 

دلم آيينه گردان رخ تــــــــــوست

مزن سنگي و مشكن جـــام شيشه

نهال عمرمن با تو بهاري است

مزن برريشه ام ، آهنگِ تيـــشه

 

بيا با هم بخنديم زنــــــــــدگي را

كه دنيا بي تو زنداني سـياه است

بيا بر شانه هاي هم بگريـــــــيم

كه تنهائي دل راسوز و آه است

 

تو تفسير كتاب عشق پـــــــــاكي

تو رويايي ترين ليـــــــلي عاشق

تـــــــــرا در آسمانها مي شناسند

قــــناري ، بي مثالم ، اي شقايق

 

سكوتم يك سبد روياي ســـــــــبز

ترنم هاي احســـــــــاس تو دارد

مخواه اي مرغ عاشق ،مرغ عاشق

سكوتم ،جاي ديگر پـــــــا گذارد

 

غم عشق تو ، رويا ، زندگـــاني

به تار و پود جانم ريــشه دارد

بجز سوداي جانسوزت قـناري

دل من كي ؟ كجا ؟ انديشه دارد؟

 

تو فرياد ســـــــــكوتم را شنيدي

كنون بگذارتا با تــــــــــو بمانم

سكوتم مملو ازراز تمـــــــناست

تمنا مي كنم ، با تو بــــــــمانم



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1002
|
امتیاز مطلب : 483
|
تعداد امتیازدهندگان : 156
|
مجموع امتیاز : 156
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید

 

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم

 

گرچه این دنیا ندارد اعتباری این را نوشتم تا بماند یادگاری

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

 

روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 

چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

 

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم

 

زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است

عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد

 

 بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند

هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند

 

دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چون کسي اشکهامو نمي بينه حتي تو عزيزم

اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود

 

سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند

عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن

 

هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را

عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند

 

شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن



:: موضوعات مرتبط: شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , اس ام اس هاي عشقي , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1543
|
امتیاز مطلب : 472
|
تعداد امتیازدهندگان : 157
|
مجموع امتیاز : 157
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان


نغمه درد

در من و اين همه زمن جدا

با مني وديده ات بسوي غير

بهر نمانده راه گفت وگو

تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم به سينه مي تپد

با تو بيقرار وبي تو بي قرار

واي ازآن دمي كه بي خبر زمن

بر كشي تو رخت خويش از اين ديار

سايه ي توام بهر كجا روي

سر نهادم به زير پاي تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا كه بر گزينمش بجاي تو

شادي وغم مني به حيرتم

خواهم از تو...در تو آورم پناه

موج وحشم كه بي خبر زخويش

گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم...دريغ و درد

رشته ي وفا مگر گسستني است؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهدعاشقان مگر شكستني است؟

ديدمت شبي،بخواب و سر خوشم

وه...مگر به خواب ها ببينمت

غنچه نيستي كه مست اشتياق

خيزم و ز شاخه ها بچينمت

شعله مي كشد به ظلمت شبم

آتش كبود ديدگان تو

ره مبند... بلكه ره برم بشوق.

در سراچه غم نهان تو



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي طنز آميز , شعر هاي حكمت دار , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 757
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد