نویسنده و کارگردان: فرهاد مجدآبادی
بازیگران: احمد نیک آذر، کمال حسینی، مهرداد هدایتی
همزمان با هفتادمین سالگرد زنده نام، دکتر غلام حسین ساعدی، در کلن، نمایشی روی صحنه آمد. نمایشی که در نمایشی دیگر می آمیخت.
گو که نقد هر کار فرهنگی ای که در تبعید بر گزار می شود، ویژگی خاص خودش را دارد ـ که البته مفهمومش این نیست که باید بدون برو برگرد درجه ی بالایی هم داشته باشد ـ اما این یکی، چند نقطه ی قوت قابل باز نگری، باز گویی و یاد آوری دارد.
از دو زاویه ی متعارف نقد، به نمایش وارد می شویم:
داستان و اجرا.
چرا که این هر دو، یکی نیستند، و تنها در بهترین شکل حضور خود، می توانند یکی باشند.
داستان زندگی یک انسان ایرانی است که زندگی در غربت را تحمل می کند؛ خوش قیافه نیست؛ در سن و سالی هم نیست که دست و بالش باز باشد و راهش به هر سو که بچرخد، هموار. از نظر مالی زیر فشار است و از نظر شغلی، با وجودی که راههای گوناگونی را آزموده است، نا موفق و در هم شکسته. با این وجود، انسانی است که تن به تسلیم نداده است.
راه چاره می جوید.
یکباره، فکری به سرش می زند. فکری که شادش می کند. به همین دلیل، می رود سراغ کسی که قبولش دارد. سراغ یک روشنفکر سیاسی یا سیاسی کار تبعیدی ؛ سراغ کمال حسینی، با نام نادر، در نمایش.
پرده ی اول نمایش، با ورود این انسان به حریم آن روشنفکر شروع می شود.
ادامه دارد.......
:: موضوعات مرتبط:
داستان و مطلب ,
,
:: بازدید از این مطلب : 958
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24