هی زل نزن به قاشق و لیوان و بستنی
من را نگــاه کــن دو دقــیقــه که با مـنی
من با تو حـرف مـی زنـم امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
هی پایه های صندلی ات را عقب نکش
با ساعـتـت نگــو که فقـط فکر رفتـنـی
این سایه ی مچاله که اینجا نشسته است
یک مرد عاشق است نه یک آدم آهنی!
آخـر کـدام گوشه ی دنـیا شنـیـده ای
مردی چنین کشاله شود در پی زنی؟
::
کافه شلوغ شد...
چه بگویم؟.
.بلند شو........
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
شعر از همه جایی و همه کسی ,
شعر هاي نو ,
,
:: بازدید از این مطلب : 676
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30