نوشته شده توسط : احسان

می نویسم مهربانی تا  رسد سال محبت/می کشم نقش کبوتر تا شوم بال

محبت
می سرایم عشق بی آنکه جوابی را بجویم/تا نشاند کنج لبهایم خدا  خال

محبت
زندگی تصمیم های خوب می خواهد ز هر کس/بر کمر می بندم از امشب خودم شال

محبت
می نوازم شادمانی بهترین آهنگ دنیاست/می فرستم نامه ای در  سال ارسال

محبت
از خدا خواهم که در لحظات تمرین شکفتن/ردّ پایی نیک بگذاریم  با  حال

محبت



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي حكمت دار , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 844
|
امتیاز مطلب : 330
|
تعداد امتیازدهندگان : 113
|
مجموع امتیاز : 113
تاریخ انتشار : 28 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

کودکان احساس
جای بازی اینجاست."
جای گل کردن و  پر   واشدن خاطره ها
جای دل دادن  و  دل  بردن و دل  باز شدن.
کودکان گل من!
من  و  تو
مادر  ما   و  پدر   او   و همه
همگی کودک این دنیاییم
که فقط آب نبات و شکلات ما را
می کند دست به دست
قدرت و حکمت بی حد ّ خداوند کریم.
کودکان گل من!
سطرها منتظر رویش احساس خداوندیتان
روی دفترچه ی ما می ماند.



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 917
|
امتیاز مطلب : 367
|
تعداد امتیازدهندگان : 121
|
مجموع امتیاز : 121
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا

                               ناحیه همگراش دایره روی توست



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 871
|
امتیاز مطلب : 236
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
تاریخ انتشار : 23 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده ست
هميشه روزنه هايش برايم افسرده ست
عفونت دهن آسمان و گند زمين
تمام پنجره ها را يكي يكي خورده ست
همه شب از دمل ماه چرك مي تابد
و دست هاي خيابان شهر پژمرده ست
فرار مي كنم از هر چه بود و هر چه هست
كه مرده شور مرام زمانه را برده ست
به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟
كه بوي گند مشام تو را هم آزرده ست
بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم
ببين چه زشت ورق هاي عمرخط خورده ست؟
...وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده
براي عقربه اي كه از ابتدا مرده ست
نام شاعر اقاي بابك درويش پور

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1046
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي
گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي
كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي
داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي
اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
دارد هواي من به سرت مي زند ولي
......

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 661
|
امتیاز مطلب : 475
|
تعداد امتیازدهندگان : 160
|
مجموع امتیاز : 160
تاریخ انتشار : 13 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 
نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من
ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتي من
براي ديدن زيباترين منظره ها
هميشه نوبت همسايه بود ، حالا من
چه چشمهاي قشنگي ! خدا به خير کند
دچار اين همه زيبايي تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نيازمند همين حيله هاي حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهي رفت
تو مي روي و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخي مطمئن ترباش
جواب مساله ي عشق و نان و گل با من



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 582
|
امتیاز مطلب : 452
|
تعداد امتیازدهندگان : 153
|
مجموع امتیاز : 153
تاریخ انتشار : 9 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

شیرین ِ تلخ ، یا نه ، کمی تلخ ِ بی نمک
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک
من دارد از تمام خودم خسته می شود
گمُ می شوم درون خودم یا بدون شک
پایم به راه ِ چشم ِ کسی بسته می شود
چشمم به پای چوبی ِ این قصه، آدمک
حوّا ، قرار ، کافه ی سیب سه شنبه شب
من با شما شبیه دو گنجشک بی کلک
دو مرغ عشق ، قمری ِ عاشق ، دو مرغ ناز
یک باغ وحش کهنه ی عشقی ، پر از کپک
دنیای غرق می شوم انگار توی آن
امروز های گمشده در فوج قاصدک
هی داد می زنم غزلم را شبیه شعر
وقتی بریده می شوم از تو ، خودم فلک
دارد مرا به برزخ تو هدیه می دهد
جایی شبیه دوزخ من بدتر از درک
جایی به تنگی ِ همه ی چشم های زخم
جایی به ناشناسی ابعاد ِ مردمک
من دارد از تمام فضا خسته می شود
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 575
|
امتیاز مطلب : 192
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

دستم نمي رسد که تو را دست چين کنم،
 
اين شاخه هم که خر شده سر خم نمي کند
 
وقتي گل انار لبت قسمت من است ،
 
 پائيز از علاقه ي من کم نمي کند
 
يک سيب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
 
 دادش به توکه نصف کني با من و...چه بد!
 
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولي خدا
 
 من را شريک بچه ي آدم نمي کند
 
برفم که ذره ذره مرا ذوب ميکني
 
 در آخرين سپيده دم قلٌه ي نگاه
 
هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو 
 
ديگر توجهي به جهنٌم نمي کند
 
از شعر دم نزن! تو که شاعر نمي شوي!
 
 خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!
 
از او که پاي خوب و بدت ايستاده است
 
 جز دل چه خواستي که فراهم نمي کند؟
 
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولي سکوت
 
 تنها جواب رج رج شلاقهاي تو
 
بي زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،
 
 اسبي که رام عشق تو شد رم نمي کند



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 670
|
امتیاز مطلب : 430
|
تعداد امتیازدهندگان : 147
|
مجموع امتیاز : 147
تاریخ انتشار : 8 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

 

مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست

 

بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را

 

بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را

 

حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

 

حـالا کـه مـقـــدر شــده  آرام بگـیـــــرم

 

سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست

 

بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد

 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد

 

وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر

 

در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 676
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

  • با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من
  • از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من
  • رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟
  • چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من
  • چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟
  • پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من
  • دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب
  • خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من
  • از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا
  •  
  • چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 788
|
امتیاز مطلب : 459
|
تعداد امتیازدهندگان : 156
|
مجموع امتیاز : 156
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف

بر لبانت نقش بست آن‌روز لبخندی کثیف
خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را

برج آزادی ، ساعت پنج، عصر اسفندی کثیف
پنج ماه از بیستم اسفند تا تیر رفت

ما جدا اما رقم می‌خورد پیوندی کثیف
رفتی و در نکبت تنهایی‌اش جان کند دل

مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف
بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 2516
|
امتیاز مطلب : 464
|
تعداد امتیازدهندگان : 157
|
مجموع امتیاز : 157
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

من هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم
آدم شدي ولي چه كنم من نمي شوم
من يك چراغ الكلي مست بي رمق
جز با جرقه هاي تو روشن نمي شوم
من هيچ وقت عكس خودم را نمي كشم
چون من شبيه آن "من" قبلا نمي شوم
از حرفهاي مفت و اراجيف خسته ام
شاعر كه نه ...نمي شوم ...اصلا نمي شوم
حتي خدا به شيشه من سنگ مي زند
چون هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 612
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

هی زل نزن به قاشق و لیوان و بستنی
من را نگــاه کــن دو دقــیقــه که با مـنی
من با تو حـرف مـی زنـم امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
هی پایه های صندلی ات را عقب نکش
با ساعـتـت نگــو که فقـط فکر رفتـنـی
این سایه ی مچاله که اینجا نشسته است
یک مرد عاشق است نه یک آدم آهنی!
آخـر کـدام گوشه ی دنـیا شنـیـده ای
مردی چنین کشاله شود در پی زنی؟
::
کافه شلوغ شد...
چه بگویم؟.
.بلند شو........



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , شعر هاي نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 866
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلب است که به او عشق ورزد
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی نداشت
و خدا آفریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند
زمین را گسترد
و آسمان ها را بر کشید
کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت و باران ها و بارانها و بارانها
گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای خرم سر برداشتند، حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند و ماهیانخرد سینه دریاها را پر کردند
و قرن ها گذشت و می گذشت و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
<< در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود>>!
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با نبودن چگونه تونستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
اینان در جستجوی مخاطب خویشند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن نتوانستن بود ، با بودن نتوان بودن
و خدا تنها بود،
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي حكمت دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

سكوتم نشـــــــــكن و بگذار تا من

درون خــــــــــــــلوتم ، تنها بمانم

دلم را نشكن و بگذار اي عـــشق

سرود زيستن ، با تــــــــو بخوانم

 

دلم آيينه گردان رخ تــــــــــوست

مزن سنگي و مشكن جـــام شيشه

نهال عمرمن با تو بهاري است

مزن برريشه ام ، آهنگِ تيـــشه

 

بيا با هم بخنديم زنــــــــــدگي را

كه دنيا بي تو زنداني سـياه است

بيا بر شانه هاي هم بگريـــــــيم

كه تنهائي دل راسوز و آه است

 

تو تفسير كتاب عشق پـــــــــاكي

تو رويايي ترين ليـــــــلي عاشق

تـــــــــرا در آسمانها مي شناسند

قــــناري ، بي مثالم ، اي شقايق

 

سكوتم يك سبد روياي ســـــــــبز

ترنم هاي احســـــــــاس تو دارد

مخواه اي مرغ عاشق ،مرغ عاشق

سكوتم ،جاي ديگر پـــــــا گذارد

 

غم عشق تو ، رويا ، زندگـــاني

به تار و پود جانم ريــشه دارد

بجز سوداي جانسوزت قـناري

دل من كي ؟ كجا ؟ انديشه دارد؟

 

تو فرياد ســـــــــكوتم را شنيدي

كنون بگذارتا با تــــــــــو بمانم

سكوتم مملو ازراز تمـــــــناست

تمنا مي كنم ، با تو بــــــــمانم



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 999
|
امتیاز مطلب : 483
|
تعداد امتیازدهندگان : 156
|
مجموع امتیاز : 156
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید

 

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم

 

گرچه این دنیا ندارد اعتباری این را نوشتم تا بماند یادگاری

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

 

روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 

چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

 

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم

 

زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است

عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد

 

 بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند

هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند

 

دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چون کسي اشکهامو نمي بينه حتي تو عزيزم

اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود

 

سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند

عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن

 

هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را

عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند

 

شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن



:: موضوعات مرتبط: شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , اس ام اس هاي عشقي , داستان و مطلب , داستانهاي عشقي , داستانهاي كوتاه عشقي , ,
:: بازدید از این مطلب : 1539
|
امتیاز مطلب : 472
|
تعداد امتیازدهندگان : 157
|
مجموع امتیاز : 157
تاریخ انتشار : 11 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان


نغمه درد

در من و اين همه زمن جدا

با مني وديده ات بسوي غير

بهر نمانده راه گفت وگو

تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم به سينه مي تپد

با تو بيقرار وبي تو بي قرار

واي ازآن دمي كه بي خبر زمن

بر كشي تو رخت خويش از اين ديار

سايه ي توام بهر كجا روي

سر نهادم به زير پاي تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا كه بر گزينمش بجاي تو

شادي وغم مني به حيرتم

خواهم از تو...در تو آورم پناه

موج وحشم كه بي خبر زخويش

گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم...دريغ و درد

رشته ي وفا مگر گسستني است؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهدعاشقان مگر شكستني است؟

ديدمت شبي،بخواب و سر خوشم

وه...مگر به خواب ها ببينمت

غنچه نيستي كه مست اشتياق

خيزم و ز شاخه ها بچينمت

شعله مي كشد به ظلمت شبم

آتش كبود ديدگان تو

ره مبند... بلكه ره برم بشوق.

در سراچه غم نهان تو



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي طنز آميز , شعر هاي حكمت دار , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 754
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من

ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من

به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است

به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من

براي ديدن زيباترين منظره ها

هميشه نوبت همسايه بود ، حالا من

چه چشمهاي قشنگي ! خدا به خير کند

دچار اين همه زيبايي تو تنها من

شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو

نيازمند همين حيله هاي حوا : من

به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهي رفت

تو مي روي و خدا شاهد است اما من

فقط سلام مرا پاسخي مطمئن ترباش

جواب مساله ي عشق و نان و گل با من



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي عشقي و گريه دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 858
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

ابوبكر رباني اكثر شبها به دزدي رفتي و چندانكه سعي كرد چيزي نيافت. دستارخود بدزديد و در بغل نهاد. چون در خانه رفت زنش گفت: چه آورد هاي؟گفت: اين دستار آورده ام. گفت: اين كه از آن خود توست. گفت: خاموش
تو نداني. از بهر آن دزديد هام تا آرمان دزديم باطل نشود.
________________________________________
جحي گوسفند مردم ميدزديد و گوشتش صدقه ميكرد. از او پرسيدند كه اين چه معني دارد؟ گفت: ثواب صدقه با بزة دزدي برابر گردد و درميان پيه و دنب هاش توفير باشد.
________________________________________
________________________________________
سيد رض يالدين شبي پيش بزرگي خفته بود. هر بار با سيد ميگفت: چيزي بگوي تا ميبخسبم. چون چند بار مكرر كرد سيد را خواب غلبه نموده بود گفت: تو گه مخور، چيزي مگوي تا من بخسبم.
________________________________________
طلحك دراز گوشي چند داشت. روزي سلطان محمود گفت: دراز گوشان او را به الاغ گيرند تا خود چه خواهد گفتن. بگرفتند. او سخت برنجيد پيش سلطان آمد تا شكايت كند. سلطان فرمود كه او را راه ندهند. چون راه نيافت در زير دريچه اي رفت كه سلطان نشسته بود و فرياد كرد. سلطان گفت: او را بگوئيد كه امروز بار نيست. بگفتند. گفت: قلتباني را كه بار نباشد خر مردم به كجا برد كه بگيرد.



:: موضوعات مرتبط: شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي طنز آميز , شعر هاي حكمت دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 2698
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

arBaBe KhoDam SaLamo aLeyKom..........aRBaBe KhoDam SareTa BaLa Kon .......... arBaBe KhoDam MarDome Iran.......... bacheha o pirha o javanan.......... arBaBe KhoDam CheShmhaRo Baz Kon .......... NoRooZ amade aKHm Haro Baz Kon .......... arBaBe KhoDam PeSte o Badoom .......... MozhDeyi daram baraYe marDoom.......... arBaBe KhoDam KashKo baDemJun.......... Hame chizHa miShe arzooNe arZooN.......... tokhMe morGho GooSht Fato Faravun......... RoGhan o BerenJ o NaFt o Sabun........ arBaBe KhoDam FelFeL Rize........ LeBase Bache ha CheGhadr TamiZe........ Bazi dar miarand TooYe KooChe ......... JibaShun Por az NoghL o KooLooChe ........ arBaBe KhoDam Khaste NabaShi......... SaLi Ra To Poste Sar Gozahsty......... SaLe diGe aGhaz GaShte...........Yademun naRe anChe GozaShte........arBaBe KhoDam fanDogho PeSte.......... MeSle Goli bar SabZe neShaSte........GhorbaneSh beram kareSh doroSte........dast az Khoobiha hanuZ naSheste ........... arBaBE khoDam EYDET MOBARAK........Zire Sayeye izaDe Tabarak



:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر از همه جایی و همه کسی , شعر هاي طنز آميز , ,
:: بازدید از این مطلب : 908
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

zaonrrb5orpm487cx7qz.jpg

دوباره شب شد و من بيقرارم
كانكت كن زود بيا در انتظارم
بيا من آمدم پاي مسنجر
شدم محسور از آواي مسنجر
بيا هارد دلت را ما ببينيم
گلي از گنج هوم پيجت بچينيم
بيا ايكن نماي بي نشانم
كه من جز آدرس ميلت ندارم
بيا فرهاد باز بي تو غش كرد
و حتي هارد ديسكم هم كش كرد
بيا اي عشق دات كام عزيزم
به پاي تو دبليوها بريزم
مرا در انتظار خويش مگذار
و يا ز اندازه آن بيش مگذار
بيا اي حاصل سرچ جهاني
بيا اجرا كن آن فايل نهاني
بيا در دل تو را كم دارم امشب
حدودا'' صد مگي غم دارم امشب
اگر آيي دعايت مينمايم
دعا تا بي نهايت مينمايم
اگر آيي دعاي من همين است
و يا نقل به مضمونش چنين است
مبادا لحظه اي دي سي شوي يار
جداي از آن پي سي شوي يار
مبادا نام ما را پاك سازي
و كاخ آرزو ها را خاك سازي
بمان تا جاودان اندر دل من
بمان تا حل شود هر مشكل من

 



:: موضوعات مرتبط: عکسهای عشقی , شعر از همه جایی و همه کسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 944
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد